ناهارم گرم کردم ولی چون خیلی کم بود (از دیروز اضافه مونده بود واسه همین امروز ناهار نبرده بودم) نون و پنیر خامه ای هم برداشتم که بعد غذا اونارم بخورم و گشنه نمونم. مهندس یه آدم خیلی شوخ طبعیه. رد شدنی مخصوصا جوری اومد که ببینه غذام چیه :)) بهش تعارف زدم و نه همیشگی رو گفت و تموم شد.
بعد یه مدت گفت شما مرغو با پنیر خامه ای می خوری؟؟؟
و من زدم زیر خنده:)))) گفتم نه غذام کمه شاید یکی دو لقمه نون پنیر بخورم ولی نون با پنیر می خورم نه مرغو :)))))
این بار اونم زد زیرر خنده و گفت آهان فکر کردم همزمان می خوای بخوری...
پ.ن: چرا آدمای همسن مامان باباها انقدر صادق و شوخ طبعن؟
برچسب : نویسنده : 8possetivemind4 بازدید : 79